به گزارش شهرآرانیوز، دنیای آنها باکودکان دیگر، زمین تا آسمان فرق میکند. انگارنهانگار که باید لذت این روزهای ناب را بچشند. استثنا هم ندارد و سهمی از جمعیت هر کشور و ازجمله ایران را این کودکان تشکیل میدهند.
اصطلاح «کودک کار» بیشتر برای کسانی بهکار برده میشود که فعالیتهایی برای آنها تعریف شود که بهلحاظ جسمی، روانی و اجتماعی برایشان زیانآور باشد یا آنها را از فرصت تحصیل، محروم و مجبورشان کند خیلی زود ترک تحصیل کنند و تن به این کارها بدهند. متولیان مربوطبه حوزه کار کودکان یا از سر محافظهکاری هیچ عدد و آماری از این جمعیت رو نمیکنند یا شمار این کودکان و پهنههایی که در آن مشغول فعالیت هستند، آنقدر گسترده و وسیع است که بهگفته خودشان، رقم دقیق و جامعی از آنها ندارند.
اما چه آمار مشخصشدهای در این زمینه باشد یا نه، مهم علت این معضل است و همه صحبتها و گفتگوهایی که با کارشناسهای مختلف میشود، حکایت از آن دارد که فقر و ناهنجاریهای اجتماعی، درد مشترک خانوادههایی است که کودکان آنها مظلومانه قربانی آسیبهای اجتماعی میشوند و از سر استیصال، از همان سالهای اول زندگی وارد چرخه کار و دنیای بزرگسالی میشوند.
نمیدانیم شروع روایتهای این گزارش از کجای زندگی کودکانی باشد که هیچ تصویر مشخصی از آینده خود ندارند. برخی از آنها حتی شب هایشان را در کارگاههای بزرگ و کوچک و کنار افرادی صبح میکنند که کار را کنار آنها آموخته اند و طعم محبت خانواده و زیستن در آن را نچشیده اند.
از روایت زندگی پسر پانزده سالهای آغاز میکنیم که به خاطر اعتیاد پدر مجبور میشود ترک تحصیل کند و برود سر کار. برایش فرقی نمیکند نامش را بنویسیم یا نه. کودکانه حرف میزند و می گوید: عباس هستم. به نظرش عباس نام خیلی قشنگی است و دوستش دارد. مثل خیلیهای دیگری که هم سن وسال او هستند، بی تجربه و دنیاندیده است. حتی برایش فرقی نمیکند چه کاری داشته باشد و چقدر با سختیها دست وپنجه نرم کند. اینکه درآمدی داشته باشد، برایش کافی است.
دنیای عباس مثل خیلی کودکان دیگر بی شیله وپیله و صاف و شفاف است؛ به همین دلیل خیلی زود شروع به تعریف کردن ماجرای زندگی اش میکند که بیشتر به تراژدی شبیه است. بر میگردد به چند سال پیشتر و این طور تعریف میکند: بابا آن قدر خمار بود که حتی نفهمید وقتی بنزین ریخت و کبریت را کشید، همه وسایل خانه و حتی مادر و یک برادرم هم سوختند.
خدا به ما خیلی رحم کرد. هنوز دستها و صورت مادرم خوب نشده است. مادرم به خاطر اعتیاد از پدرم جدا شد و من از کلاس سوم ابتدایی مجبور شدم ترک تحصیل کنم. مادرم کارگری خانههای مردم را میکند، اما تعدادمان زیاد است و درآمدش کفاف زندگی مان را نمیدهد و به همین دلیل تصمیم گرفتم من هم بروم سراغ کار. با مکانیکی شروع کردم.
عباس با لبخند ادامه میدهد: کاری بلد نبودم، اما دوست داشتم دستمزدم زیاد باشد. دلم برای مادرم میسوخت. با پادویی شروع کردم. خیلی دقت میکردم کار را زود یاد بگیرم. خدا را شکر استعدادم خوب بود و مشتریها را زود راه میانداختم و صاحب کار هم راضی بود. ماهی ۲ میلیون تومان هم دستمزدم میشد تااینکه چند ماه قبل به خاطر اعتیاد صاحبکار، مغازه تعطیل شد و حالا من دنبال کار هستم. شما جایی کار سراغ ندارید؟
هرچه بیشتر با کودکان کار هم کلام میشویم، بیشتر دستمان میآید چرا آمار دقیق و منسجمی از این کودکان در دست نیست. ترس از بزرگ ترها و احتمال بدرفتاری ازسوی آن ها، خشونتهای گزارش شده از طرف کودکان را به حداقل میرساند و به همین دلیل بیشتر مسائل مربوط به آنها پنهان میماند، با این حال متولیان سازمان بهزیستی معتقدند بیشتر این آسیب ها، کودک آزاری محسوب میشود و باید گزارش شود.
سازمان بهزیستی بزرگترین سازمان اجتماعی متولی رسیدگی به امور کودکان کار است و براساس قانون، شناسایی و حمایت از اطفال را با همکاری دستگاههای مختلف برعهده دارد.
به گفته معاون امور اجتماعی سازمان بهزیستی خراسان رضوی، آمار دقیقی از کودکان کار وجود ندارد، اما حدود ۶۵ تا ۷۰ درصد از کودکان کار که شناسایی و وارد چرخه حمایتی بهزیستی میشوند، از اتباع و مهاجران هستند.
حمیده محدث هنگام تقسیم بندی کودکان کار، حوزه فعالیت آنها را گسترده توصیف میکند و میگوید: درکنار طیف وسیع کودکان زباله گرد که شایسته زندگی هیچ کودکی نیست، کودکان کار انواع مختلفی دارند. کودکان خیابانی که گل، جوراب یا آدامس میفروشند و ممکن است خانواده نداشته باشند، کودکانی هستند که برای امرارمعاش زندگی مثل بزرگ ترها صبح از خانه بیرون میآیند و شب برمی گردند.
بخشی از کودکان کار را هم کسانی تشکیل میدهند که به قول خانواده هایشان، برای آموختن مهارت و هنر شاگردی میکنند و ما به دلیل اینکه آسیبهای این دسته کمتر است، معمولا وارد این حوزه نمیشویم. او ادامه میدهد: آیین نامه سامان دهی کودکان کار، مصوبه هیئت وزیران است و در این زمینه بهزیستی هم وظایف مشخصی دارد که مربوط به توانمند سازی کودکان کار است و جنبههای مختلفی دارد و توانمندسازی اقتصادی، اجتماعی و روانی را شامل میشود.
محدث نیز مثل متولیان دیگر بهزیستی بر ضرورت توانمندسازی کودکان کار تأکید میکند و می گوید: تیم تخصصی شامل مددکار، روان شناس و... درباره این بچهها و خانواده هایشان تحقیق میکنند و ما به سمت توانمندسازی آنها میرویم؛ اگرچه طبق آیین نامه اجرایی ماده ۶ قانون حمایت از اطفال و نوجوانان، دوازده دستگاه وظیفه حمایت از اطفال را برعهده دارند. علاوه بر وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، وزارت درمان، بهداشت و آموزش و پزشکی، اداره کار، وزارت آموزش وپرورش، وزارت ورزش و جوانان و دستگاههای دیگر باید در حل این مسئله به ما کمک کنند.
معاون امور اجتماعی بهزیستی یادآوری میکند: ما در مشهد هم مرکز پرتو مهر امام رضا (ع) را داریم که سامان دهی و حمایت کوتاه مدت از کودکان کار را برعهده دارد و باید ظرف ۲۲ روز کودک را تعیین تکلیف کند و تحویل خانواده شان دهد یا اینکه این کودکان به مراکز میان مدت میروند. محدث از مداخله اداره کار برای بررسی و تأیید کارگاههایی می گوید که کودکان و نوجوانان در آن مشغول کار هستند و تأکید می کند: باید شرایط محیطی و کاری این کودکان حتما به تأیید بازرس تعیین شده رسیده باشد و اداره کار هم باید حق وحقوق قانونی آنها را پیگیری کند.
او تأکید میکند: مشکل اصلی ما اتباع هستند که آنها هم به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک دسته مهاجرانی هستند که به صورت قانونی در کشور زندگی میکنند و مشمول برخورداری از خدمات میشوند و دسته دوم، کودکان کار اتباعی هستند که به صورت غیرقانونی در کشور حضور دارند که البته ما از این گروه دوم هم حمایت میکنیم؛ اگرچه رسیدگی به آنها در حوزه وظایف ما نیست.
خواب عمیق دختربچه سیزده ساله روی صندلی کناردستی مترو مرددم کرده است که بیدارش کنم یا نه. به این بهانه که از مقصد جا نماند، شانه هایش را تکان میدهم. پلک هایش که با خستگی، اما لبخند باز میشود، برای صحبت کردن مطمئن ترم میکند. زودتر از آنکه فکرش را بکنم، برای تعریف کردن ماجرای زندگی اش اعتماد میکند. میگوید: فرزند آخر یک خانواده پرجمعیت ده نفره هستم. پدرم به خاطر اعتیاد و مصرف زیاد مواد در یک صبح سرد زمستانی فوت کرد. کارتن خواب شده بود و خبر فوتش را از دیگران شنیدیم.
حقیقتش هیچ خاطرهای از مهر و محبت پدرانه در ذهنم نمانده است و فکر میکنم نبودنش، آبرومندانهتر بود. برادر و خواهرهایم مجبور شدند یکی یکی عروس و داماد شوند. بماند که هیچ کدام از آنها هم زندگی درست وحسابی ندارند. من ماندم و مادرم. مستأجریم. مادرم از قبل در خانههای مردم کار میکرد و بعد من هم مجبور شدم همراهی اش کنم. حالا من هم در خانههای مردم کار نظافت انجام میدهم. نه علاقهای به درس خواندن داشتم، نه وضعیت مالی مناسبی که بتوانم درس بخوانم.
تازه میفهمم نام دختر زیباروی کناردستی ام الهه است. حرف آخر الهه، عجیب تکانم میدهد و از ذهنم پاک نمیشود، وقتی که میگوید پسر یکی از صاحبخانههایی که در آن کار میکرده است، بلایی سرش آورده که توان گفتنش را ندارد...
تعریف میکند که بعد از آن روز لعنتی دیگر نمیخواسته زنده بماند. الهه چند ایستگاه بعد پیاده میشود، اما حرف هایش هنوز در گوشم زنگ میزند.
کودکان به خودی خود دنیای غریبی دارند، با این حال خیلی هایشان سرنوشتی متفاوت با تصورات معمول و موجود پیدا میکند و مشکلات و معضلات، پایه گذار دنیای ناعادلانهای برای آن هاست. قوانینی برای حمایت از آنها مصوب شده است، اما هنوز راهکار روشن و مشخصی برای نجات آنان وجود ندارد.
عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه فردوسی مشهد میگوید: وقتی از کودکان کار صحبت میکنیم، منظور کودکانی هستند که زیر سن قانونی به حکم خانواده یا حتی به دلخواه خودشان، وارد چرخه اقتصاد زندگی میشوند و به کسب درآمد رومی آورند.
دکتر حسین اکبری براساس یافتههای پژوهشی که انجام داده است، ادامه میدهد: براساس معیارهایی که سازمان بین المللی کار مشخص میکند، تقسیم بندیهایی برای فعالیت اقتصادی وجود دارد که اگر افراد در طیفهای سنی زیر هفده سال، بیشتر از ساعت مشخص شده برای کار کردن وقت بگذارند تا درآمدی به دست آورند، کودک کار به حساب میآیند و بر این اساس، تنها زباله گردها و دست فروشها و گل فروشهای پشت چراغ قرمز، گروه هدف نیستند.
او تأکید میکند: هر موضوعی که باعث شود کودکی از دنیای کودکی، جدا و تبدیل به عنصری اقتصادی شود، در واقع از کودک یک کودک کار میسازد. پس ما با پدیده پیچیدهای مواجه هستیم و عوامل زیادی بر رشد این معضل تأثیرگذار است و تا زمانی که عوامل کلان ساختاری مثل فقر، بیکاری، نابرابریهای اجتماعی، مهاجرت، حاشیه نشینی و حتی بحرانهای طبیعی مثل خشک سالی و... وجود داشته باشد، این مشکل هم به قوت خود پابرجا خواهد بود.
این جامعه شناس توضیح میدهد: وقتی حمایتهای اجتماعی به شکل کامل وجود نداشته باشد، مشکلات حوزه خانواده مثل اعتیاد والدین به این معضل دامن میزند.
دکتر اکبری در تقسیم بندی کودکان کار میگوید: بخشی از آنها جمعیت بزرگ شده در بین خانوادههایی هستند که فقر فرهنگی و اقتصادی دارند و مجبورند برای بهره مندی از حداقلترین حقوق، از همان سالهای ابتدایی زندگی وارد دنیای کار شوند. کنار آنها کودکانی که غالبشان را اتباع تشکیل میدهند، کودکان بدون شناسنامه که از حقوق مدنی بسیاری محروم میمانند و غالبا وارد باندهای زباله گردی و... میشوند، نیز در زمره کودکان کار قرار میگیرند که البته بیشتر این کودکان از خانوادههای کم بضاعت حاشیه نشین و مهاجر هستند.
او تأکید میکند: کار، شایسته زندگی هیچ کودکی نیست و باید سیاستهای هدفمند برای مصون ماندن کودکان از آسیبها تدوین شود و سازمانهای مختلف برای رسیدگی به وضعیت سلامتی و بهبود شرایط زندگی آنها پا پیش بگذارند.
مخاطب ادامه صحبتهای دکتر اکبری، خانوادههایی هستند که کار کردن جزو فرهنگ آنها به حساب میآید و معتقدند این کار بر تقویت روند اجتماع پذیری کودکان تأثیر مثبت میگذارد؛ اگرچه اصلا اجباری در کار نیست و در این خانوادهها کودکان برای انجام کارهایی که دوست دارند، وارد حوزه فعالیتهای اقتصادی میشوند؛ کار کردن کودکان به هر شکلی که باشد، علاوه بر مخاطرات و آسیبهای جسمی که آنها را تهدید میکند، سبب میشود آنها انواع فشارهای روانی را تحمل کنند و از همه مهمتر در برخی مواقع ترک تحصیل کنند.
او معتقد است وقتی با پدیدههای پیچیده اجتماعی سروکار داریم، یک کنش گر به تنهایی نمیتواند آن را مدیریت کند. اینکه بخواهیم موضوع را به سازمانی مثل بهزیستی محدود کنیم، عملا ساده انگاری درباره این پدیده است و فقط با یک نگاه جامع میتوانیم این موضوع را تدبیر کنیم.